خود کرده را تدبیر چیست؟
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ
گفتم به دل عاشق مشو، جایی برای عشق نیست
خندید دل گفتا بمن، پس کار این دل چیست چیست؟
گفتم مگر دیوانه ای، با عشق در یک خانه ای؟
رنجید دل از دست من، گفت درگمانت عاقلی؟
گفتم که دل را باختی، خود را به چاه انداختی
بیچاره دل گفتا به من، تو عشق را نشناختی
گفتم سرا پاسوختی، چون شمع عشق افروختی
درمانده دل گفتا بمن، تو چشم بر در دوختی
گفتم که چون عاشق شدی، درکوی یاران گم شدی
فریاد زد دل بر سرم، تو کمتر از مجنون شدی
گفتم به هجران ساختی، تیری به سینه کاشتی
گفت در میان عاشقان، فرهاد را نشناختی
گفتم مگر این عشق چیست؟ جز درد و رنجی بیش نیست!
گفتا بمن ای بی خِرد، خود کرده را تدبیر چیست
۹۵/۰۱/۰۸