گنه کارترین عاشق

گنه کارترین عاشق

------------------------------------------------
اشعار و نوشته های بی نام، دلسروده های حقیر می باشد،
شاید شعر نباشد، لیک، تراشه های روح و اشکِ رگ های بریده ایست که خون دارد، حس دارد، لمس می کند، صداقت دارد،
و ... عشق دارد.
------------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است


زندگی مشترک
از وقتی آغاز می‌شود،
که او وارد قنوت نمازت می‌شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۰
الف - بهزادپور


ره عشق را می بایست با چراغ خاموش پیمود،

تا حرف دیگران نشکاند گوهر عشق را.

عاشق و معشوق را چه نیاز به چراغ روشن

وقتی در تاریکی نیز با "چشم دل"به هم می نگرند. 

هرچه تب عشق پنهانتر بود زدیگران،

پربارتر میوه می دهد نهالِ عشق.


:(
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۶
الف - بهزادپور


هر دو از جنس بهاریم بیا پر بزنیم
خسته از صبر و قراریم بیا پر بزنیم

عشق تنها هنر ماست کمی عاشق باش
یک بغل فاصله داریم بیا پر بزنیم

هر چه خواهد بشود جان و دلم غصه نخور
کم بگو بی کس و کاریم بیا پر بزنیم

دل به دریا زده و فاصله را بر داریم
بوسه ی عشق بکاریم بیا پر بزنیم

از غزلخوانی ما جان به لب شعر آمد
حس و حالی که نداریم بیا پر بزنیم

سالها راوی تقویم غم دل بودیم
خسته از روز شماریم بیا پر بزنیم

هر دو از آتش و آبیم پرستو، اما 
زاده ی ایل و تباریم بیا پر بزنیم

وقت پرواز شد و موقع رقصیدن
تا فارغ از بند و حصاریم بیا پر بزنیم

زهرا ضیایی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۲
الف - بهزادپور


عشق یک واژه ی زلال است، تو باید باشی
قلب من زیر سوال است، تو باید باشی

فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت
زندگی بی تو محال است، تو باید باشی

لیلا قربانیان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۲
الف - بهزادپور


غزلم حرف بزن حرف تو زیباست گلم
تو ببین چشم مرا غرق تماشاست گلم

غزلم چشم تو زیباست پراز شادی و نور
و خدا بین من و توست، همین جاست گلم

خسته از زندگیم، زخم به دل دارم باز
رو به امید توام، آنچه خدا خواست گلم

شهر را آینه بندان تو کردند بیا
و زمینی که پر از حسرت دل هاست گلم

غزلم شعر تویی، قافیه و بیت تویی
و ردیفی که تویی اینکه هویداست گلم

فصل گل هم که گذشت باز ولی می آید
غزلم حرف بزن، حرف تو زیباست گلم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۸
الف - بهزادپور


چون پرستویی که در پرواز نیست
 بالِ احساسِ من امشب باز نیست

پر شده از بغض تنهایی دلم
شور و شوق و خنده و آواز نیست

رنگ هست اما مرا همرنگ نیست
راز هست اما مرا همراز نیست

غیر از آن نا آشنای آشنا
هیچ کس  با ساز من دمساز نیست

بـی بـهـار او، پـرستـوی دلـم
هیچ وقت آمـاده ی پـرواز نیست

دل بـه  پـایـانِ تمـاشـا بستـه ام 
گر چه پایان بـهتـر از آغـاز نیست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۰
الف - بهزادپور


از کفر من تا دین تو راهی بجز تردید نیست
دلخوش به فانوسم نکن، این جا مگر خورشید نیست

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آن سوی خطر جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود

افشین یداللهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۱
الف - بهزادپور


لحظه ای ترکم نکن محبوب زیبا روی من
حرف هایی با تو دارم ای غزل بانوی من

ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻫـﯽ ﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻫﺎﯼِ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﯼ ﻣﻦ

لحظه ای گر با تو باشم بوی گل گیرد تنم
کی خیالت را فرستی در شبی پهلوی من

من که باشم تا بیایم لحظه ای در خاطرت
لطفها داری به من ای غنچه ی خوشبوی من

نوجوانی رفت و آثار کهنسالی بجاست
شکوِه ها دارد ز عمرم رعشه ی زانوی من

دایما از عشق رویت روی دریا یک نفس
لحظه ها را می شکافد قایق و پاروی من

ای عسل با عشق و یکرنگی در آغوشم بیا
تا به دورت حلقه گردد هر دوتا بازوی من


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۰
الف - بهزادپور

دل بده تا به لبت، طعم غزل بنشانم

دلم ارزانی تو، کاش برآری جانم


عطر سیب دهنت، وسوسه‌ی آدم بود

موقع خنده بگو: سیب و بکُن ویرانم


همچو زنبورم و از شهد وجودت لبریز

کنج کندوی دلت کاش کنی پنهانم


بر سر شانه‌ات آرام‌ترین بی تابم

با دو چشمِ تر خود، خیس‌تر از بارانم


چشم تو حادثه انگیزترین شعرِ تَرم

تا ابد شعر تو را از دل و جان می خوانم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۰
الف - بهزادپور


اینکه دلتنگِ توام اِقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری اِنکار می خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباهِ ناگهان تکرار می خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تو اَند
لشکر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی برو
من که دارم می روم ؛ اصرار می خواهد مگر؟

روح سرگردانِ من هر جا بخواهد می رود
خانهِ دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟

مهدی مظاهری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۸
الف - بهزادپور