برف که می بارد...
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
تابستان که رفتی، داغ بودم، نفهمیدم. حالا که زمستان آمده، تازه می فهمم چقدر سوز دارد نداشتنت. (مینا آقا زاده)
زمستان در شهر ما کودتایی بود. بهار را راه نمی داند. پیری فتوا داد همه عاشق شوید، بهار خود می آید. (لیدا رباعی)
برف که می بارد،
برفِ چشمانم آب می شوند
وقتی در گوشِ دانه های برف، زمزمه یِ نامت می کنم،
...
چونان آدمک برفی، سپید نیستم، لیک
تو بیا و به من گرما بَخش،
خواهی دید که چطور جان را فدایت می کنم.
" آیا برای دوباره روییدن بهار می آید؟ "
۹۵/۱۱/۱۸