یادِ تو می کُند دلم
پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ب.ظ
شود آیا، پرِ شعرِ مرا بگشایند؟!
تا تو را جلوه بهارا ! ز قیاس افزاید، دل پژمرده ی چون برگِ خزانم با توست (حسین منزوی*)
ابر که می بارد ز دل، یاد تو می کند دلم
اشکِ قلم که می چکد، یاد تو می کند دلم
در سکوتت هر شبی، می نگرم به آسمان
می گذرد شهابی، یاد تو می کند دلم
می آید تا غروب، دفترِ شعرِ منزوی *
برگ به برگ می خوانمش، یاد تو می کند دلم
شب که می آید دلم، هوای خانه می کند
عشقِ بی بهانه ام! یاد تو می کند دلم
دستِ من یخ می زند، گر تو نگیری دستِ من
در زمستان روز و شب، یاد تو می کند دلم
از شبم نیمی گذشت، حالِ مرا دگر مَپرس
از غمت هر دم سحر، یاد تو می کند دلم
آمدی این دل به شوقت، گریه می کُند ز عشق
آه! برفتی از برم! یادِ تو می کند دلم
# اردوگاه_نظامی
# سربازی _نوشت_5
۹۶/۰۶/۰۲