عشق تو دردیست که در جانم نشست
پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
شعر تصویر : "کیکاووس ضیغمی (شباهنگ)" بزرگوار
![](http://s9.picofile.com/file/8273201568/shabhang2.jpg)
به او . . .
که در دل شب های سرد کویر آرزویش کردم.
گفته ای حالِ ترا اصرار من ریزد بهم
حال و روزم را همین انکار می ریزد بهم
با هجومِ این همه دلتنگی و سرگشتگی
فکر تو خوابِ مرا، غمبار می ریزد بهم
هر که محو تو شود قلب مرا تحقیر کند
کاین چنین تحقیر، مرا صد بار می ریزد بهم
خلوت موی ترا در دل کردم آرزو
زلفِ مُشکینت ولی، چون دار می ریزد بهم
عشق تو دردیست که در جانم نشست
مرغِ دل بی اعتنا، بسیار می ریزد بهم
هان مخواه از من که ترکِ تو کنم
کز غمِ رویت دلم، خونبار می ریزد بهم
گفتگوی من و دل در بسترِ تکرار فتاد
حال و روزم را همین تکرار می ریزد بهم
پُرسم از دل هان مگر بر عشق او پابندی؟!
با خروش و گریه های زار می ریزد بهم
۹۵/۰۸/۱۳