... و بهار
سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
بهار اول فروردین شروع نمیشود.
بهار از اولین برگها از اولین شکوفهها شروع نمیشود.
بهار وقت خریدن تقویم سال جدید و جنبیدن مورچهها و سهرهها هم شروع نمیشود.
بهار یک جایی توی سر آدم است.
دقیقا وقتی شروع میشود که آدم دنبال نقطهای برای تغییر میگردد.
لحظهای که فکر میکند از اول یک وقتی درس میخوانم، ورزش را شروع میکنم، دنبال کار دیگری میروم،
پسرم را میبرم کلاس آواز، با همسرم ملایمتر حرف میزنم. عاشق میشوم.
به خاطر همین بعضیها در سال چند بهار دارند،
بعضیها هر چندسال یک بهار دارند
و
بعضیها اصلا هیچوقت بهار را نمیبینند، آنقدر که به خودشان و به کارهایشان مطمئناند.
بهار همین لحظه است. همین لحظه که آدم میفهمد زندگیاش چیزی کم دارد.
چیزی را باید جابهجا کند، چیزی ر ا باید جلوی دست بگذارد.
تقویم و سبزه و هفتسین همه بهانههای این تغییرند.
نشانههایی که آدمها برای خودشان میچینند تا یادشان بماند امروز روز موعود است.
این بهار که میآید برای همه،
برای چندبهارهها و کمبهارهها،
برای آنها که تقویم سال نو خریدهاند و نخریدهاند،
برای آنها که منتظرند تا وقتش برسد و چیزی را جابهجا کنند یا آنها که فکر میکنند همهچیز زندگیشان به روال است،
یک پیغام بیشتر ندارد.
بروید و برگها و مورچهها و سُهرهها را ببینید. هیچکدام چیزی که قبلا دیده بودید نیستند.
نویسنده: مینا فرشیدنیک - سردبیر مجله داستان
برگرفته از وبلاگ سیلاک
۹۵/۱۲/۲۴