اعجاز
پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ب.ظ
بر دردِ بی درمانِ من، اعجازِ عشقت خوش نشست
بر جانِ بی مقدارِ من، سودای مهرت خوش نشست
آرامِ جانی و دلی، بر جانِ عاشق مرهمی
بر گوش بی پروای من، آوازِ شعرت خوش نشست
هر جا که چشمت بنگرد، این دل حسادت می کند
چشمان من پروانهوار، بر آن نگاهت خوش نشست
در حسرتِ کوی دلت، عمریست که دلداده شدم
بر این دلِ آسیمهسر، دیدارِ رویت خوش نشست
این بوی خوش از مویِ تُست، آشفته ام به زُلفِ تو
بر ساحلِ خشکیده دلٌ، امواجِ زُلفت خوش نشست
در آرزویت هر شبی، این دل هوایت می کند
بر گونه هایم اشکِ من، هر شب به شوقت خوش نشست
روزی که آیی بر برم، از شوق دیدارت چطور
گویم که بر بالینِ من، دستم به دستت خوش نشست؟
آنجا که دیدم در خفا، چشمانِ نازت ای قرار
آشفته گشت دنیای من، صبر بر وصالت خوش نشست
در این کویر، در این خزان، هر جا که آید یادِ تو
بر فصلِ پاییزم چه خوش، نبضِ بهارت خوش نشست
2-4 بامداد
# سربازی_نوشت_1
۹۶/۰۴/۲۹