گنه کارترین عاشق

گنه کارترین عاشق

------------------------------------------------
اشعار و نوشته های بی نام، دلسروده های حقیر می باشد،
شاید شعر نباشد، لیک، تراشه های روح و اشکِ رگ های بریده ایست که خون دارد، حس دارد، لمس می کند، صداقت دارد،
و ... عشق دارد.
------------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵۴ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است


        گر او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر، درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما (صائب تبریزی)

       + از ستاره خسته وز ناز ماه دلگیر، لیک کویر را بغیر این چه باشد تقدیر؟!

 

ز حالم چه نالم که مشکل بود آن

ز این دل چه گویم چو غافل بود آن


۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۲۵ دی ۹۵ ، ۰۶:۰۱
الف - بهزادپور


   کویر دشت سبزی بود، تا اینکه رو به باران کرد و گفت دوستت دارم! (وحیدرضا سیاوشان)


بگو

از کویرِ دلم تا دریای دلت چقدر راه است؟

که این چنین در حریقِ عشقِ تو،

خاکسترم بر باد رفت؛

مدّت هاست که در هوای باتو بودن،

سرگردانم در این بی انتها کویر.



۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۰
الف - بهزادپور


 گفته بودند که "از دل برود یار چو از دیده برفت"،

  از دیده من رفتی، لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز (حمید مصدق)


یادت هست خوبِ من، که گفتی:

" گوش کن،
 صدای نفس های پاییز را می شنوی؟
و این زیباترین فصل خدا میاید،
غم و اندوه هایت را به برگ های درختان آویزان کن،
چند روز دیگر می ریزند."

...‌

پائیز هم تمام شد،

و من به حرفت ای مهربان عمل کردم٬

غافل از اینکه درخت های شهرِ من همه اش کاج بودند..


۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور

 

" چترت پیشم جامونده و یاد تو می اُفتم؛ خواستم فراموشت کنم، بارون نمیذاره! (سهیل حسینی) "

 +  بیچاره دچار تو را چاره جز تو چیست؟


تو را ای بغض های پنهانی

ای چشم های بارانی

ای هوای طوفانی

نمی خواهمتـــ

 

۳۷ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور


 

 

و

فکر کن که چه تنهاست

اگر ماهی کوچک

دُچار آبی بی‌کران باشد،

چه فکر نازک غم‌ناکی.

سهراب سپهری

 
۱۸ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
الف - بهزادپور

     

تمام تابلو های دور و بَر حرمت را خواندم،

ننوشته بود گُنه‌کار نیاید.

 

 

 


 

 

۱۳ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
الف - بهزادپور



 

 ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و بدل دوست دارمت

 

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

خواجه شمس‌الدین محمد

 

۱۸ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۱ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور


" هیچ فصلی از کتاب های ریاضی نتوانست 'بی نهایت' را به من بفهماند!

تا اینکه، به فصل 'دوست داشتن' تو رسیدم. "


بگو به قلب عاشقم چرا برام شعر نمیگی

حالا که تندیس نگات برام شده ی تازگی


۱۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور

 

 

چه رفته است که امشب سحر نمی آید
شب فراق به پایان مگر نمی آید؟

شدم به یاد تو خاموش آن چنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمی آید

تو را مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز
که در تصور از این خوب تر نمی آید

جمال یوسف گل چشم تیره روشن کرد
ولی ز گم شده ی من خبر نمی آید

به سر رسید مرا دور زندگانی و باز
بلای محنت هجران به سر نمی آید

منال بلبل مسکین به دام غم زین بیش
که ناله در دل گل کارگر نمی آید

ز باده فصل گلم توبه می دهد زاهد
ولی ز دست من این کار بر نمی آید

شدم به یاد تو خاموش آن چنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمی آید

دو روز نوبت صحبت عزیز دار رهی
که هر که رفت از این ره دگر نمی آید

محمد حسن معیری (رهی)

   

 

 


  
۲۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۲:۰۰
الف - بهزادپور

 

 

 

شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست

عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست


تطاول سر زلف تو و شبان دراز

چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست


غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست

مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست


پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار

به دست و پای من رند بی سر و پا نیست


خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان

اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست


من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی

وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست


تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست

دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست


حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز

بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست


خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست

کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست


من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم

جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست

سلمان ساوجی


 

۲۲ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور