گنه کارترین عاشق

گنه کارترین عاشق

------------------------------------------------
اشعار و نوشته های بی نام، دلسروده های حقیر می باشد،
شاید شعر نباشد، لیک، تراشه های روح و اشکِ رگ های بریده ایست که خون دارد، حس دارد، لمس می کند، صداقت دارد،
و ... عشق دارد.
------------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

یخ عاشق

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۵ ق.ظ


زمستان تمام شده و بهار آمده بود؛
تکه یخ کنار سنگِ بزرگ جای خوبی برای خواب داشت؛
از میان شاخه های درخت نوری را دید؛
با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت: سلام خورشید..‏.من تا الآن دوستی نداشته ام، با من دوست می شوی‏؟ خورشید گفت:‏"سلام‏'اما...‏"
یخ با نگرانی گفت:‏"اما چی‏؟‏‏"‏
خورشید گفت: "تو نباید به من نگاه کنی؛
باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم.
اگر من باشم, تو نیستی‏، می میری، می فهمی‏‏"‏
یخ گفت: "چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی‏؛
چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی‏"‏

روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد؛
یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید؛
از جای یخ جوی کوچکی جاری شده بود؛
چند روز بعد از همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید؛
هر جا که می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.

گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است.


خلاصه ای از کتاب "یخی که عاشق خورشید شد"


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۸
الف - بهزادپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">