گنه کارترین عاشق

گنه کارترین عاشق

------------------------------------------------
اشعار و نوشته های بی نام، دلسروده های حقیر می باشد،
شاید شعر نباشد، لیک، تراشه های روح و اشکِ رگ های بریده ایست که خون دارد، حس دارد، لمس می کند، صداقت دارد،
و ... عشق دارد.
------------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب


من مینویسم

و تو بی توجه به بغض نوشته هایم

آنها را می خوانی.

من شاعر نبودم،

دوری ،دلتنگی و عشق مرا شاعر کرد.

در دور ترین فاصله، روزها را شب می کنی و من هر ثانیه نبودنت را می شمارم.

پرناز پاییزی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۰
الف - بهزادپور


تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی

علیرضا بدیع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۰
الف - بهزادپور


با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال
خوش به حال کسی که دلتنگ و بی تابش تویی!

شهراد میری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۰
الف - بهزادپور


تو ماه را دوست داری،
من ماه هاست که تو را


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۳۳
الف - بهزادپور


ای دلم در بیرقت حکم سراب
دیده ام کز روی تو رفته برآب

شمع شب های بیداری من
ای صنم ای نوگل خندان من

نرگس طناز عطر آگین من
بلبل خوش خوان خوش آواز من

هستی ام در کوی تو منزل گزید
ای نگار ای خوش غزل آواز من

نسیم دانش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۱۹
الف - بهزادپور


نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده‌ی خلوت این غم‌کده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی‌عشقی ما دید و دریغ‌اش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته‌ی ما به چه کارش می‌خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه‌ی توفانی‌ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه‌ی خود یاد کند
آن‌ که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می‌گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۲۳
الف - بهزادپور


آنقدر

دوست داشتنى هستى

که ایستاده هم

به دل مى نشینى


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۹
الف - بهزادپور


دوستتت دارم ، نمی دانم ، چرایش را نپرس

اتفاقی دل سپردم ماجرایش را نپرس


بارها باریده ام در کوچه های بی کسی

در هوای بودنت ، اما کجایش را نپرس


آسمانت را حریم صحن آغوشم بکن

چون به پرواز آمدم حال و هوایم را نپرس


زندگی طعم غزل از استکان حافظ است

فال من خوش نیست بی تو ، محتوایش را نپرس


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۵
الف - بهزادپور


نِمِک رو زَخمونُوم مَرِز اَز غُصَه دِلخونُم مَکُن
اِی مِثلِ لِیلی دِل فَریب، هَمدَردِ مَجنونُوم مَکُن

...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۶
الف - بهزادپور


نادیده ام میگیری.

مرا که عاشقانه میخواهمت.

مراقب من باش!

از من فقط تو مانده ای..!


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۵
الف - بهزادپور