گنه کارترین عاشق

گنه کارترین عاشق

------------------------------------------------
اشعار و نوشته های بی نام، دلسروده های حقیر می باشد،
شاید شعر نباشد، لیک، تراشه های روح و اشکِ رگ های بریده ایست که خون دارد، حس دارد، لمس می کند، صداقت دارد،
و ... عشق دارد.
------------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


پائیز است، لیک

ز دوری تو بر یلدای موهایم برف باریده است.


۰ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۴:۰۰
الف - بهزادپور


هر کس بشود عاشق، داغی به جگر دارد
این ماهیت عشق است، دردی هم اگر دارد

این ماهیت عشق است، فکرم شده چشمانت؟!
دست از سر من ای کاش، چشمان تو بردارد

در پیچ و خم موهات، صد جاده ی چالوس است
این پیچ و خم زیبا، این راه خطر دارد

فالی زدم این آمد: "گفتم غم تو دارم..."
از قصه ی ما حافظ، عمری ست خبر دارد

هر روز دعا کردم، تا قسمت هم باشیم
یک روز دعای من ... یک روز اثر دارد

احسان نصری


۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور


من،

برای آن که

چیزی از خود به تو بفهمانم،

جز چشم هایم،

چیزی ندارم.

احمد شاملو


۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
الف - بهزادپور


ای دوست، چه پرسی تو که سهراب کجا رفت؟
سهراب، سپهری شد و سر وقت خدا رفت

او نور سحر بود کزین دشت، سفر کرد
او روح چمن بود که با باد صبا رفت

همراه فلق در افق تیره این شهر
تابید و به آنجا که قدر گفت و قضا رفت

ناگاه چو پروانه، سبک خیز و سبکبال
پیدا شد و چرخی زد و گل گفت و هوا رفت

ای جامه شعرت نخ آواز قناری
رفتی تو و از باغ و چمن نور و نوا رفت

فریدون مشیری            

(در غم فراق سهراب سپهری)


۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۰
الف - بهزادپور


کوله بار آشوبت را بگشا،

دلتنگی هایت را به من بسپار،

کوله ام همیشه برایت جا دارد.

بگیر دستانم را،

بگشای بال هایت را،

و تا رویاهایت به پرواز درآ.

تکیه گاهت خواهم ماند.


۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
الف - بهزادپور


تهی بود و نسیمی،

سیاهی بود و ستاره ای،

هستی بود و زمزمه ای،

لب بود و نیایشی،

"من" بود و "تو"یی:

نماز و محرابی.

سهراب سپهری


۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۰
الف - بهزادپور


وقت راهی شدن تو، کفترا شعرامو بردن

چشام از ستاره سوختن، منو به گریه سپردن


رفتی و شب پُر شد از من، از من و دلواپسی ها

رفتی و منو سپردی به زوال اطلسی ها


واژه رنگ زندگی بود، وقتی تو فکر تو بودم

عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سُرودم

ایرج جنتی عطایی


واژه رنگ زندگی بود


۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور


من همین قدر که با حال و هوایت، گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست.

محمدعلی بهمنی


۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
الف - بهزادپور


دستت را می‌گیرم،

و به‌ سمتِ پاییز قدم می‌زنم،

و به تو سلام می‌کنم.

سلام علاقه‌یِ خوبم،

علاقه‌ جانِ من.

می‌دانی؟

من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.

افشین صالحی


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۱
الف - بهزادپور


ما گُنه کاریم، آری، جرم ما هم عاشقیست
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟

زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟

زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید، جای خندیدن گریست

زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
انکه عاشق نیست، هم اینجا، هم اینجا دوزخیست

عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟

تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین چیست؟ چیست؟

قیصر امین پور


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۰
الف - بهزادپور