از دل و دیده، گرامی تر هم آیا هست؟
دست،
آری، ز دل و دیده گرامی تر:
دست!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست،
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست.
در فروبسته ترین دشواری،
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سرخود بانگ زدم:
هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!
بیستون را یاد آر،
دست هایت را بسپار به کار،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار.
فریدون مشیری